دیدگاه ابن عربی درباره جایگاه زن
 
چکیده
عرفا نسبت به فقها در مورد زنان عموماً نگاه مثبتی داشته‌اند و این موضوع در اندیشه و آراء ابن عربی آشکارتر مشاهده می‌شود. او از عرفای قرن هفتم است که دارای آثار بسیار زیاد با آراء و عقاید خاصی است مهمترین اثر او فصوص الحکم است که فص بیست و هفتم آن را به نام پیامبر (صلّی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) نامگذاری کرده است که در آن منشأ حدیث: «حبِّب الی من دنیاکم ثلاث نساء و الطیب و الصلاة و جعلت قرة عینى فى الصلاة» را بر تثلیث و محبت دانسته است، محبت از نظر او اصل وجود، منشأ و مبداء پیدایش است. از آن جایی که پیامبر (صلّی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) محّب حق بوده است، محبت او نسبت به زن در اثر محبت الهی در ذات او قرار گرفته است. بدین طریق او تجلّی حق را به کامل‌ترین شکل در زن مشاهده می‌کند. وی معتقد است که زن از مرد ظاهر شده است و جزیی از اوست، بنابراین اشتیاق مرد به زن از باب اشتیاق کلی است به جزء خویش، زیرا هر جز، به کل خود اشتیاق دارد و هر کلی به جزء خود مشتاق است و همین‌طور هر اصلی تمایل به فرع خویش دارد و برعکس. نتیجه این که هر یک از آن دو، یعنی مرد و زن از وجهی محب و از وجهی دیگر محبوب یکدیگر به شمار می‌آیند و هر دو آیت خداوند و تجلی او به شمار می‌روند.

تعداد کلمات 1894/ تخمین زمان مطالعه 10 دقیقه
نویسنده: شهلا خلیل‌اللهى (1)


مقدمه

نگاه عرفا نسبت به فقها در مورد زن، نگاه مثبت‌تری بوده است و این موضوع در اندیشه‌های ابن عربی، عارف بزرگ قرن ششم و هفتم جهان اسلام به وضوح دیده می‌شود، عارفی که اندیشه عرفانی او مورد توجه بسیاری قرار گرفته است. یکی از محورهای اندیشه‌ی وی بحث پیرامون حضرت رسول الله (صلّی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) و احادیث مربوط به اوست، بنا بر ادعای او فصوص الحکم در حالت رؤیا توسط پیامبر (صلّی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) به او داده شده است، وی آخرین فص فصوص الحکم، یعنی فص بیست و هفتم «فص حکمه‌ی فردیه‌ی فی کلمة محمدیة» را به پیامبر (صلّی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) اختصاص داده است، به عقیده او اسم الهی «موجِد مرتبه‌ی بیست و هفتم از مراتب وجود «الجامع» است، به همین سبب در فص بیست و هفتم فصوص الحکم به پیامبر (صلّی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) پرداخته است؛ با توجه به این که مرتبه‌ی انسان کامل به این مرتبه تعلق دارد، در نتیجه پیامبر (صلّی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) مَثَل اعلای این مرتبه و جامع تمام کمالات انسانی است. (2)به عقیده ابن عربی اولین عددِ فرد، عدد ثلاثة و عدد سه است که شامل ذات احدیت، مرتبه الهیت و حقیقت روحانی محمدیة است که محبت را اصل وجود، منشأ و مبداء پیدایش می‌داند و چنین بیان می‌کند که: پیامبر (ص) محب حق بوده، بدین سبب حق نیز او را محب نساء، از جهت ظهور خویش در نسوان قرار داده است و محبت او نسبت به زن در اثر محبت الهی است که در ذات او قرار گرفته است، از این رو پیامبر (ص) زن را با همان دوستی و علاقه‌ای دوست داشت که خداوند پیامبر (ص) را دوست می‌داشت.
ابن عربی در این فص، مبنای حدیث پیامبر (صلّی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم): «حبِّب الی من دنیاکم ثلاث نساء و الطیب و الصلاة و جعلت قرة عینى فى الصلاة» را بر تثلیث و محبت نهاده و أن را دلیل اصلی خلقت جهان می‌داند که به همه چیز سرایت کرده و موجب حفظ موجودیت اشیاء شده است، از این رو خداوند، پیامبر (صلّی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) را به عنوان حبیب خود آفریده است و چیزهای دیگر را از او و برای او خلق کرده است و او را رحمتی برای جهانیان قرار داده است. (3)
به عقیده ابن عربی اولین عددِ فرد، عدد ثلاثة و عدد سه است که شامل ذات احدیت، مرتبه الهیت و حقیقت روحانی محمدیة است که محبت را اصل وجود، منشأ و مبداء پیدایش می‌داند و چنین بیان می‌کند که: پیامبر (صلّی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) محب حق بوده، بدین سبب حق نیز او را محب نساء، از جهت ظهور خویش در نسوان قرار داده است و محبت او نسبت به زن در اثر محبت الهی است که در ذات او قرار گرفته است، از این رو پیامبر (صلّی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) زن را با همان دوستی و علاقه‌ای دوست داشت که خداوند پیامبر (صلّی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) را دوست می‌داشت.
قرار گرفتن کلمه «نساء» در اول و «طیب» در وسط و «نماز» در پایان حدیثی که در بالا ذکر شد و این که زن یکی از سه چیزی است که پیامبر (صلّی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) در دنیا دوست می‌داشت، به این علت است که تجلی حق به کامل‌ترین شکل در وجود زن مشاهده می‌شود، زن جزیی از مرد و در ظهور نیز همانند مرد است. از آن جایی که هر کلی به جزء خود مشتاق است، پس این اشتیاق در هر دو آنها نیز وجود دارد به همین نسبت این موضوع بین انسان و پروردگار هم صادق است، زیرا هر جزیی به کل خود مشتاق است و اشتیاق خداوند به جزء خود نیز به همین سبب است و خود می‌فرماید: «انی الیهم لاشدّ شوقاً» (4) شوق من به لقای ایشان بیش از شوق ایشان به لقای من است، بنابراین شوق مرد به پروردگارش که اصل اوست، مانند شوق زن است به مرد و یا بالعکس. در این حدیث پیامبر (صلّی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) می‌فرماید: دوست گردانیده شد نساء بر من؛ وی نگفت که من ایشان را دوست دارم؛ زیرا تعلق او به ربی است که به صورت او مخلوق شده است و چون پیامبر (صلّی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) محب حق بود و حق او را محب نساء از جهت ظهور خویش در نسوان گردانیده است، در نتیجه محبت او نسبت به زن در اثر محبت خداوند است که در ذات او قرار یافته است و پیامبر (صلّی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) زن را با همان دوستی و علاقه دوست داشت که خداوند پیامبر (صلّی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) را دوست داشت و سبب نزول آیه: «وَ إِنَّکَ لَعَلیَ خُلُقٍ عَظِیم» (5) در شأن او این بود که دوست داشتن پیامبر (صلّی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) از جهت تخلق او به خُلق الهی است؛ ضمن اینکه «نساء» اسم جمعی است که مفرد ندارد، مرأه در زبان عربی مترادف این کلمه و به همان معنی است، اما پیامبر (صلّی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) کلمه نسا را به کار برده است، زیرا «نساء» یا «نُسأه» به معنی تأخیر است. پس بدین طریق پیامبر(صلّی‌الله علیه و آله و سلم) خواسته است به تأخر مرتبه زن از مرتبه مرد اشاره کند؛ کما این که در معامله هم کلمه نسیه به همین معنی تأخیر است. (6)

 

بیشتر بخوانید: مقام زن در عرفان ابن عربی


علاوه بر این رسم عرب این است که مذکر را بر مؤنث تقدم می‌دارد، اما پیامبر(صلّی‌الله علیه و آله و سلم) در این حدیث برخلاف رسم عرب جانب تأنیث را مراعات کرده تا بدین وسیله مقصود خود را بیان کند. این کلمه بر طبق قواعد دستوری عرب، «نساء» مؤنث درحالی که «طیب» مذکر و «صلاة» مؤنث است؛ بدین ترتیب او «نساء» را بر «طیب» مقدم می‌دارد و همچنین «ثلاثة» مؤنث را به جای «ثلاث» مذکر به کار می‌برد؛ ضمن این که اسم مذکر «طیب» را هم در بین دو اسم مؤنث «نساء» و «صلاة» قرار می‌دهد و این حدیث را با اسم مؤنث آغاز می‌کند و با اسم مؤنث به پایان می‌رساند، این موضوع نشان می‌دهد که وجود شریف پیامبر (صلّی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) هم بدین‌گونه بوده است، یعنی ظهور او همانند آینه‌ای بود که صورت حق تعالی در آن آشکار گشته است و در نهایت او را برای خود اعیان کرده است. به همین دلیل است که خدا آدم را دوست دارد، با همان محبتی که آدم، حواء را دوست می‌داشت. آدم با محبت ورزیدن به حواء از الگوی الهی سرمشق می‌گیرد و باز به همین دلیل است که مرد در محبت روحانی خود به زن در واقع به پروردگارش محبت می‌کند، همان‌گونه که آدم آینه‌ای است که حق خود را در آن مشاهده می‌کند؛ زن نیز مظهری است که مرد صورت خود را در آن می‌بیند، همان صورتی که در وجود او نهان بوده است. (7)
همان‌گونه که عالم چیزی غیر او نیست، همین‌طور نیز زن چیزی غیر از مرد نیست و از مرد مشتق شده است. بنابراین در رویارویی با حق، زن عبودیت و قابلیت مرد را برای او نمادینه می‌کند، ابن عربی می‌گوید: امکان دارد که مرد در زن به کامل‌ترین وجه به تفکر عبادی الله بپردازد، زیرا در زن عبودیت و تسلط خود را در وحدت با او فوراً تجربه می‌کند، یعنی در وجه عالم صغیری که آمیخته با تجربه تقابل موجود در حق است و زیبایی زن دامی نیست که موجب اغفال مرد گردد، بلکه آن را برای مرد نظری نسبی از انعکاس کامل زیبایی واقعی و حقیقی که ناشی از حقیقت روحانی خود مرد باید دانست، چون زن به مرد این امکان را می‌دهد که به واسطه او، حقیقت خودش را به بهترین وجه بشناسد و از طریق این شناسایی به شناخت رب خود نائل آید.ابن عربی، علاقه به زن را بر مبنای وحدت وجود قرار داده و توضیح می‌دهد که مرد موجودی فاعل و زن موجودی منفعل است. هرچند آنها در موجودیت یکسان هستند، اما به جنبه فاعلیت مرد، حق و به جنبه انفعالی زن، خلق (عالم) می‌گوید. از سوی دیگر چون خداوند انسان را بر صورت خویش آفریده، تجلیات او به کامل‌ترین شکل در انسان مشاهده می‌شود. مرد با زن که از او خلق شده است، از این منظر تجلی حق خواهد بود.
طیب، بوی خوش دومین عنصری است که ابن عربی بدان پرداخته است که آن نه کاملاً فیزیکی و نه کاملاً روحانی است، اما جریان رحمت خلاق را نمادینه می‌سازد و هم فراق روحانی را که روح انسان را به منشأش، یعنی الله باز می‌خواند به نمایش درمی‌آورد، طیب کلمه عربی برای بوی خوش است که بار معنایی پنداشت نیکی دارد؛ به این معنا که الله خیر محض است، چه این خبر از اراده او متأثر باشد و چه از نظر مشیت الهی نکوهیده تلقی گردد با خیر روحانی باشد که مشیت الهی می‌طلبد و چه از نظر تجربه هستی (مصیبتی) سخت باشد، خیر است.
نماز در این حدیث آخرین عنصری است که جویای بازگردانی انسانِ از درگیرِهای عالمِ هستی و آگاه کردن کامل انسان به حق تا سرحد امکان است، آگاهی از این موضوع که ما از اوییم و به او بازمی‌گردیم. (8)
ابن عربی، علاقه به زن را بر مبنای وحدت وجود قرار داده و توضیح می‌دهد که مرد موجودی فاعل و زن موجودی منفعل است. هرچند آنها در موجودیت یکسان هستند، اما به جنبه فاعلیت مرد، حق و به جنبه انفعالی زن، خلق (عالم) می‌گوید. از سوی دیگر چون خداوند انسان را بر صورت خویش آفریده، تجلیات او به کامل‌ترین شکل در انسان مشاهده می‌شود. مرد با زن که از او خلق شده است، از این منظر تجلی حق خواهد بود.
مرد اگر حق را در نفس زن مشاهده کند از این حیث که زن از او (آدم) خلق شده است، حق را با صفت مفعولی خواهد دید و اگر ظهور زن را از خودش بداند و حق را در خویش مشاهده کند، از جنبه فاعلی به او نظر کرده است. در این حال مرد در سایه زن است که حق را فاعل یا مفعول مشاهده می‌نماید. (9)
علاوه بر اندیشه‌های عرفانی ابن عربی درباره زن، او دیوانی به نام ترجمان الاشواق دارد که درباره زنی به نام نظام سروده است و در مقدمه ترجمان الاشواق اشاره به ملاقات شیخ مکین‌الدین اصفهانی می‌کند که این ملاقات موجب آشنایی با خواهر سالخورده شیخ می‌شود و شیخ او را نه تنها فخر زنان، بلکه فخر مردان و حتی فخر صالحان و عالمان می‌خواند و سپس از دختر شیخ مکین‌الدین به نام نظام ملقب به عین الشمس والبهاء که اثری فوق العاده بر ابن عربی می‌بخشد و او را شیفته خود می‌سازد و الهام بخش اشعار عاشقانه و تغزلات عارفانه وی و موجب به وجود آمدن کتاب ترجمان الاشواق می‌شود، سخن می‌راند. ابن عربی عارفی که قائل به وحدت وجود، وحدت محبوب و وحدت معبود است، حق تعالی را محبوب، معبود و جمیل علی اطلاق می‌داند که جمالش در مرایای اعیان و صفحات وجود نمایان است و دختر شیخ مکین‌الدین را مجلای کامل و صورت بارز آن جمال می‌داند. (10)
نتیجه
از آن‌جایی که اساس و پایه هستی بر مبنای محبت بنا شده است، از حدیث معروف پیامبر(صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) ضمن این که می‌توان چنین استنباط کرد که پیامبر(صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) با بیان این حدیث خواسته است تا بر اهل ذوق و شهود، حال وجود را نشان دهد و آنها را آگاه سازد، می‌توان دو نتیجه از آن گرفت: اول این که زن در آفرینش در مرحله دوم قرار دارد و جزیی از مرد است، علاقه او به زن بر اساس همان محبتی است که خداوند او را دوست می‌دارد و محبت را در وجود او به ودیعه نهاده است؛ نتیجه این که هر یک از آن دو، یعنی مرد و زن از وجهی محب و از وجهی دیگر محبوب یکدیگر به شمار می‌آیند و هر دو آیت خداوند و تجلی او به شمار می‌روند.

نمایش پی نوشت ها:

1. استادیار دانشگاه شاهد.
2. مفاتیح عبدالباقی، کلیدهای فهم فصوص الحکم محی الدین ابن عربی، ترجمه و تحقیق داود اسپرهم، ص 374.
3. سلیمان اولوداغ، ابن عربی، ترجمه داوود وفایی، ص 139.
4. لمعات آیه 97.
5. سوره قلم آیه 4.
6. خوارزمی، تاج الدین حسین بن حسن، شرح فصوص الحکم، به اهتمام نجیب مایل هروی، ص 774-793.
7. کربن، هانری، تخیل خلاق در عرفان ابن عربی، ترجمه انشاءالله رحمتی، ص 254.
8. استین رالف، چکیده فصوص الحکم، ترجمه و تحقیق حسین مریدی، ص 216-271.
9. اولوداغ، ابن عربی، ص 128.
10. جهانگیری محسن، محی الدین ابن عربی، ص 69-70.
منابع
- ستین رالف، چکیده فصوص الحکم، ترجمه و تحقیق حسین مریدی، انتشارات کتاب طه، قم، 1384.
- جهانگیری محسن، محی‌الدین ابن عربی، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ چهارم، تهران، 1375.
- خوارزمی تاج‌الدین حسین بن حسن، شرح فصوص الحکم، به اهتمام نجیب مایل هروی، انتشارات مولی، تهران، 1368.
- سلیمان اولوداغ، ابن عربی، ترجمه داوود وفایی، نشرمرکز، تهران، 1384.
- عراقی فخرالدین، لمعات، مقدمه و تصحیح محمد خواجوی، انتشارات مولی، تهران.
- مفتاح عبدالباقی، کلیدهای فهم فصوص‌الحکم محی‌الدین ابن عربی، ترجمه و تحقیق داود اسپرهم، نشر علم، تهران، 1385.
- کربن، هانری، تخیل خلاق در عرفان این عربی، ترجمه انشاء الله رحمتی، انتشارات جامی، تهران، 1384.
- محی‌الدین ابن عربی، فصوص الحکم، ابوالعلاء عفیفی، انتشارات الزهراء.

منبع: احمدی (صرّاف)، نزهت؛ (1392)، زن در تاریخ اسلام (مجموعه مقالات سمینار بین‌المللی زن در تاریخ اسلام)، تهران: انتشارات کویر، چاپ اول.